معنی کاسکت و محافظ سر
حل جدول
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی هوشیار
فرانسوی خودار کلاه خود (اسم) کلاه مردانه لبه دار، هر یک از انواع کلاههای لبه دار که سربازان بر سر گذارند.
محافظ
بن پاس پاسبان پاتار نیکاستار گروگاندار کالی پیره دار (گویش افغانی) بنوان پهره دار نگهدار نگهبان پاسبان (اسم) نگاهبانی کننده حفظ کننده نگهبان جمع: محافظین. محافظت. (مصدر) نگاهبانی کردن حفظ کردن، نگاه داشتن.
فرهنگ فارسی آزاد
مُحافِظ، حِفظ کننده، مواظب، مراقبت کننده، مدافع از محارم، طرفدار آداب و رسوم و مقررات قدیمه و مخالف تجدد خواهی (محافظه کار)،
فرهنگ واژههای فارسی سره
نگهبان، پاسدار
مترادف و متضاد زبان فارسی
پاسبان، پاسدار، پشتیبان، حارس، حافظ، حامی، گماشته، مراقب، مستحفظ، مهیمن، نگهبان
عربی به فارسی
محافظه کار , پیرو سنت قدیم
معادل ابجد
1796